۱۳۹۰ دی ۲۵, یکشنبه

جد بزرگوار در خانه ی سبز یک فیلسوف بود.می گفت عکس نگیرین.نذارین جلو چشمتون باشه از دست رفته ها.خسران ها رو ثبت نکنید.از آدما تا صحت و سلامتی و زمان و خاطرات.عکس ثبت زمانی ست که داره بی صدا رد می شه و کی تا به حال از رد شدنش خیری دیده که بشر؟راس می گفت.عکس نباید گرفت.لحظه ها و آدم ها را در نباید در واهه ای خشکوند.آدم ها باید نرم و سیال بیان و برن.بگن افسانه ای و در خواب بشن.بی هیچ ردی.بی هیچ حسرتی.بی هیچ نشانه ای.انگار از روز اول نبودن.اومدن قصه شونو تک تک خوندن و بعد هم به هیچ پیوستن.نه فرسوده شدن نه به زوال رفتن نه به دست آوردن که از دست بدن.انگار در گوش فلک قصه ای پچ پچ کردن و به زنجیره ی هیچ پیوستن

۱ نظر:

  1. من خیلی وقت است این جا را میخوانم..یادم نمی آید دقیقن چه قدر اما به گمانم اگر حافظه ی نداشته ام یاری کند یک سال و اندی میشود حالا نمیدانم چرا بعد از این همه مدت تصمیم گرفته ام بنویسم..نمیدانم..شاید چون گاهی با خودم میگویم گاهی سکوت خیانت است به نویسنده...
    کوناه بخواهم بگویم
    من گاهی در برابر عینیت نوشته هایت کم می آورم......تو دست میگذاری بر روی حرفهای خورده مان همان بغض های گریه نشده مان

    پاسخحذف