/یک روزهای نحس ترینند.بس که ورم آلود و دل تنگ و سردند
/زبانم را می کشم روی لبانم.نمک تخمه جا به جا مانده رویش.می مکم.شور می شوم
/پشت گردنم است.پس مخچه.لانه ی درد
/آرزوی آمدن ایران بی تصویر تو پاک پوچ است
/ملافه را می کشم سرم رویا می پرورانم
/اشک راه می گیرد کج و معوج و شلخته در یقه ی تاپ خردلی ام/
بین ژلوفن قرمز و بروفن قهوه ای مردد بودم/
پنج شیش تا کاغذ پوستی چسبانده بودم روی دیوار.نقاشی می کشیدم.به استاد در دلم گفتم:من باتریم نیم سوزه.جلومو بگیریو بخوای دوباره راهو برم به پت پت می یفته و تموم می شه.کل راهو نرفته بر می گردم
چشم بازکرده نکرده آمد بالای سرم.هنوز خودم را می کشیدم و کج و راست می شدم که غرق بوسه/ ام کرد.نه یکی نه دو تا.گریه داشتم.می خواست فردایش برود.خودم را لوس کردم و نوک زبانی گفتم:زود می ری پدر جون.دست کشید روی موهام و هیچ نگفت
ویولون قرمز دیدم.افاقه نکرد.فیلم خوش ساختی بود.بازهم افاقه نکرد.شکلات تلخ بلژیکی خوردم.باز هم کارگر نیفتاد
این هورمون های زهوار در رفته ی من.....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر